ناعط

لغت نامه دهخدا

ناعط. [ ع ِ ] ( ع ص ) مسافر دوردست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || آنکه لقمه را به دو نصف بریده نیمه را بخورد و نیمه دیگر را بیندازد جهت کثرت و فراخی یا سوء ادب در طعام خوردن و عدم مروت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). ج ، نُعُط.

ناعط. [ ع ِ ] ( اِخ ) قلعه ای است قدیمی بر فراز کوهی به ناحیت یمن که از آن یکی از [ ملوک ] ذوی الاذواء بود نزدیک عدن. ( از معجم البلدان ).

ناعط. [ ع ِ ] ( اِخ ) قصری است بر دو کوه به یمن هندان را. ( از معجم البلدان ).

ناعط. [ ع ِ ] ( اِخ )روستائی است به یمن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام روستائی در یمن. ( ناظم الاطباء ). مخلافی است در یمن در آن است حصن ها و قریه ها و معاقل. ( معجم متن اللغة ).

ناعط. [ ع ِ ] ( اِخ ) لقب پدر گروهی از طایفه همدان. ( ناظم الاطباء ).بنوناعط؛ حیی است از بنی همدان. ( معجم متن اللغة ).

پیشنهاد کاربران

بپرس