ناطف

لغت نامه دهخدا

ناطف. [ طِ ] ( ع اِ ) شکرینه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نوعی حلوا که به فارسی شکرینه گویند. ( ناظم الاطباء ). نوعی حلواست که قبیطی نامیده می شود. ( از معجم متن اللغة ). نام عام بسیاری از حلواهاست از آن جمله است شکرپنیر و حلواسورون و حلوای مغزیات. ( فرهنگ نظام ). کبیتا. ( فرهنگ اسدی ). حلوای مغزین. ( دهار ). و قبیطار اعرب ناطف به آن معنی گوید که پیش از آنکه قوام او به قوام عسل شود او متقاطر بود. ( تاج المصادر بیهقی ) قبیطه. قبیطی. قبیطا. قباط. شکرینه. ابوالقوام : از بیلقان پرده های بسیار و جل و برقع و ناطف خیزد. ( حدود العالم ). کودکی طواف بر در خانقاه بگذشت و ناطف آوازمی داد. ( اسرار التوحید ). از خائیدن حلواهاء غلیظ چون ناطف و غیر آن پرهیز کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- ناطف مفرد ؛ شکر را در آب حل کرده با آتش تند به قوام آرند چون بگذارند سرد شود زودشکن و ترد باشد. ( یادداشت مؤلف ).
- ناطف مرکب ؛ آن است که پس از برداشتن از آتش و پیش از سرد شدن در آن پسته یا فندق و یا گردو و امثال آن کنند و بگسترند تا سرد شود. ( یادداشت مؤلف ).
|| ( ص ) آنچه از مایعات که روان باشد. السائل من المایعات. ( معجم متن اللغة ). آب کم جاری شونده. ( فرهنگ نظام ). || مَشک ِ چکنده. ( فرهنگ نظام ) . هرچه بچکد عرب او را ناطف گوید. ( از اقرب الموارد ). || نسبت دهنده به فسق و عیب. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به نطف شود.

فرهنگ فارسی

۱ - (صفت ) آنچه ازمالیات که روان باشد . ۲ - ( اسم ) نوعی حلواشکرینه .

فرهنگ معین

(طِ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) آن چه از مالیات که روان باشد. ۲ - (اِ. ) نوعی حلوا، شکرینه .

فرهنگ عمید

نوعی حلوا، شکرینه.

پیشنهاد کاربران

بپرس