ناطف
لغت نامه دهخدا
- ناطف مفرد ؛ شکر را در آب حل کرده با آتش تند به قوام آرند چون بگذارند سرد شود زودشکن و ترد باشد. ( یادداشت مؤلف ).
- ناطف مرکب ؛ آن است که پس از برداشتن از آتش و پیش از سرد شدن در آن پسته یا فندق و یا گردو و امثال آن کنند و بگسترند تا سرد شود. ( یادداشت مؤلف ).
|| ( ص ) آنچه از مایعات که روان باشد. السائل من المایعات. ( معجم متن اللغة ). آب کم جاری شونده. ( فرهنگ نظام ). || مَشک ِ چکنده. ( فرهنگ نظام ) . هرچه بچکد عرب او را ناطف گوید. ( از اقرب الموارد ). || نسبت دهنده به فسق و عیب. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به نطف شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید