ناض

لغت نامه دهخدا

ناض. [ ناض ض ] ( ع ص ) درم و دینار نقدشده ، یا آن درم و دینار است که عین گردد بعد از آنکه متاع باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کل ما تحول ورقا او عیناً. ( معجم متن اللغة ). درهم و دینار است نزد اهل حجاز هنگامی که به عین تحول یابد بعد از آنکه متاع بوده است. ( از اقرب الموارد ). درهم و دینار. ( فرهنگ نظام ) ( المنجد ). مال نقد چون زر و سیم. ( مهذب الاسماء ). || صامت. ( معجم متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الناض من المال ؛صامته من الورق او العین. ( اقرب الموارد ). صامت از اموال ، مقابل ناطق. || آنچه که میسر شود از چیزی. ماتیسر من شی ٔ. ( معجم متن اللغة ). || امر ناض ؛ کار ممکن. ( منتهی الارب ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ) ( آنندراج ). چیز ممکن. ( فرهنگ نظام ). || آب منبعدار. ( فرهنگ نظام ). ماء ناض ؛ آب که آن را مدتی و بقائی باشد. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( المنجد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس