ناصحی

/nAsehi/

لغت نامه دهخدا

ناصحی. [ ص ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به ناصح است. ( از الانساب سمعانی ). رجوع به ناصح شود. || ( ع ص ) خیاط. ( اقرب الموارد ). درزی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

ناصحی. [ ص ِ ] ( حامص ) ناصح شدن. ناصح بودن. اندرزگوئی. رجوع به ناصح شود.

ناصحی. [ ص ِ ] ( اِخ ) قاضی ابومحمد ازدانشمندان و فقهای قرن پنجم و معاصر با طغرل سلجوقی است. در تاریخ گزیده ص 432 و 804 نام او آمده است.

ناصحی. [ ص ِ ] ( اِخ ) ( الَ... ) محمدبن محمدبن جعفربن علی بن ناصح ، مکنی به ابوالحسن ، مشهور به ناصحی. از مردم نیشابور است فقه را نزد امام ابومحمد آموخت. وی از ابوعبدالرحمن السلمی و ابوالقاسم السراج و ابوبکر الجبری نقل حدیث کرده است. تولدش به سال 403 و وفاتش به سال 479 هَ. ق. است. برادر وی ابوسعیدبن ابوجعفر محمدبن محمدبن جعفربن علی بن محمدبن ناصح نیز در فضل و ورع و دیانت عدیم النظیر بوده وی نیز فقه را از علی بن محمد الجوینی فراگرفت و از ابوطاهر الزیادی و ابوذکریا المزکی و دیگران روایت کرده است. به سال 400 متولد گشت و در سنه 455 درگذشت. ( از الانساب سمعانی ص 551 ).

ناصحی. [ ص ِ ] ( اِخ ) اسماعیل بن ابوسعد الناصحی از ابوالحسن علی بن ابوبکر الطرازی روایت حدیث کرده است. ( از الانساب سمعانی ).

ناصحی. [ ص ِ ] ( اِخ ) جمال خان بدایونی از شعرای فارسی زبان هند است وی مقرب میرمحمدخان غزنوی از رجال اکبرشاه بود. این بیت از اوست :
بشنو این نکته سنجیده ز پرورده عشق
که به از زنده بی عشق بود مرده عشق.
( از قاموس الاعلام ج 6 ص 4545 ).
و نیز رجوع به تذکره صبح گلشن ص 493 و منتخب التواریخ ج 3 ص 360 شود.

فرهنگ فارسی

جمال خان بد ایونی از شعرای فارسی زبان هند است وی مقرب میر محمد خان غزنوی از رجال اکبر شاه بود .

پیشنهاد کاربران

بپرس