ناصاف
/nAsAf/
مترادف ناصاف: زبر، غیرشفاف، کج، ناراست، نامسطح، ناهموار
متضاد ناصاف: مسطح، هموار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- آب ناصاف ؛ آب آلوده. آب تصفیه نشده. آب غیرزلال.
|| ناهموار. ( ناظم الاطباء ). ناراست. غیرمستقیم. که صاف و یکنواخت نیست. || آنچه پاک نباشد. ( از آنندراج ). چرکین. ( ناظم الاطباء ). ناپاک.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. کدر، چرکین.
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
نامساعد، نا هموار، ناصاف، ناجور
ناهنجار، قلنبه، سنگین، ناصاف، موج دار
خط دار، ناصاف، قابل تغییر، رگه دار، دارای اخلاق و خصوصیات فردی
کهنه، خشن، زبر، نا هموار، ناصاف، پاره پاره، ژنده
درشت، زبر، دارای دانه خشن، ناصاف
کثیف، نا درست، ناصاف، چرک، ژیژ، ناپاک، ناخالص
بر امده، ناصاف
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
موج دار. . . . چروک. . . کج. . . . مووج. . . .
چروکیده