ناشدنی. [ ش ُ دَ ] ( ص لیاقت ) ناشو. غیرممکن. ( آنندراج ) ( از فرهنگ فرنگ ). محال. ناممکن. چیزی که مقدر نشده باشد. ( ناظم الاطباء ). ممتنع. نشدنی. ناممکن. مستحیل : اینهاشدنی است آنچه آن ناشدنیست آن است که من ترا فراموش کنم.
فروغی بسطامی.
|| مقابل شدنی ، به معنی رفتنی. رجوع به شدن و شدنی شود.
فرهنگ فارسی
(صفت ) ۱ - آنچه که واقع نشودغیرممکن . ۲ - نارفتنی مقابل شدنی .