ناشخود. [ ش َ ] ( ن مف مرکب ) بی خارش. بی خراش. بی نقصان. بی ضرر. ( ناظم الاطباء ). ناخراشیده. شخوده ناشده. سالم. ناشخوده. ناکاویده : مسیحی بشهر اندرون هرکه بود نماندند رخسارگان ناشخود.
فردوسی.
رجوع به ناشخوده شود. || کسی که به مرض دریا گرفتار نشود و از انقلاب دریا آزرده و رنجور نگردد. ( ناظم الاطباء ) : پر آشوب دریا بدان گونه بود کزو کس نرستی به دل ناشخود.