ناشادکام

لغت نامه دهخدا

ناشادکام. ( ص مرکب ) محزون. غمین. غمگین. غمناک. اندوهگین. غم زده. افسرده. ناشاد.مغموم. رنجیده. ناخشنود. مقابل شادکام :
بدو گفت ازین هردو بدتر کدام
کزوئیم پر درد و ناشادکام.
فردوسی.
|| نامراد. ناکام. که شاد و کامروا نیست. مقابل شادکام. رجوع به شادکام شود.

فرهنگ عمید

= ناشاد

پیشنهاد کاربران

بپرس