ناسپاسی

/nAsepAsi/

مترادف ناسپاسی: حق ناشناسی، کفر، کفران، ناشکری، نمک بحرامی، نمک ناشناسی

متضاد ناسپاسی: حق شناسی

معنی انگلیسی:
ingratitude

لغت نامه دهخدا

ناسپاسی. [ س ِ ] ( حامص مرکب ) ناشکری. نمک بحرامی. بی وفائی. ( ناظم الاطباء ). کفر. کفران. کفران نعمت. کافرنعمتی. نمک ناشناسی. نمک کوری. بطر :
دگر آنکه مغزش بود پرخرد
سوی ناسپاسی دلش ننگرد.
فردوسی.
هرآنکس که او راه یزدان گزید
سر از ناسپاسی بباید کشید.
فردوسی.
از او گر پذیری بافزون شود
دل از ناسپاسی پر از خون شود.
فردوسی.
وفاداری کن و نعمت شناسی
که بدفرجامی آرد ناسپاسی.
سعدی.
دوام دولت اندر حق شناسی است
زوال نعمت اندر ناسپاسی است.
؟
ناسپاسی به فعل کافور است
کآن همه بوی مشک برباید.
؟

فرهنگ فارسی

ناشکری حق ناشناسی .

فرهنگ عمید

ناشکری، حق ناشناسی.

جدول کلمات

کفر

مترادف ها

disloyalty (اسم)
خیانت، بی وفایی، ناسپاسی، نمک بحرامی

ingratitude (اسم)
ناسپاسی، نمک بحرامی، ناشکری، نمک ناشناسی

فارسی به عربی

خیانة

پیشنهاد کاربران

نمکدان شکنی
نمک به حرام
حق ناشناسی، کفر، کفران، ناشکری، نمک بحرامی، نمک ناشناسی

بپرس