ناسازوار. ( ص مرکب ) مخالف. غیرموافق. آنکه سازش ندارد. ( ناظم الاطباء ). مخالف. ( دهار ). منافی. مانعةالجمع. متباین. مباین. || سرکش. آنچه مطیع و رام نباشد. ( ناظم الاطباء ). || بدخوی. بدسلوک. ناموافق : ناشزه ؛ زن ناسازوار با شوی. ( منتهی الارب ). || غیرمتناسب. ناموزون. ( دانشنامه علائی ). || مضر. زیان بخش.
( صفت ) ۱ - آنکه ( آنچه ) سازش نکند ناموالف ناموافق : [ سخت عظیم و بدخوی بود و تند وناسازگار ] ۲ - مضرناسالم ناگوار( غذا ) : که در سینه پیکان تیر تتار بسی بهتراز قوت ناسازگار. ( سعدی لغ. ) ۳ - ناهماهنگ ناموزون . ۴ - ناشایسته ( سخن )ناپسند: سخن چند برگفت ناسازگار از آن بیشه و گور و آن مرغزار. ( شا.لغ. ) ۵- نالایق .۶- آنکه قانع نیست ناخرسند.