روی ترکان هست نازیبا و گست
زرد و پرچین چون ترنج آبخست.
علی فرقدی.
گرمی و سردی ترا هر دو مثالست از ستم زآن همی هریک جهان را زشت و نازیبا کند.
ناصرخسرو.
زشت باشد دبیقی و دیباکه بود بر عروس نازیبا.
سعدی.
|| بی زینت. بی آرایش. ( ناظم الاطباء ). ناآراسته. نامزین : ثنای او به دل ما فرونیاید ازآنک
عروس سخت شگرفست و حجله نازیبا.
خاقانی.
|| نالایق. || قبیح. زشت. بد. نامستحسن. ناخوب. || ناپسند. ناشایسته. ( ناظم الاطباء ). نامناسب. نابجا : سوءالکی است در این حالتم بغایت لطف
گمان بنده چنانست کان نه نازیباست.
انوری.
|| ناسپاس. بی وفا. ( ناظم الاطباء ).