نازمست

لغت نامه دهخدا

نازمست. [ م َ ] ( ص مرکب ) مست متکبر. ( ناظم الاطباء ). به قلب اضافت ، از عالم شیرمست. ( آنندراج ). مست ناز :
بنده آن نازمستانم که از یاقوتشان
خنده نازک می تراود نکته موزون می چکد.
طالب آملی ( از آنندراج ).
|| آدم ظریف و زیبا و لطیفه گو. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - مست متکبر: بنده آن نازمستانم که ازیاقوتشان خنده نازک میتراود نکته موزون میچکد . ( طالب آملی ) ۲ - شخص ظریف و لطیفه گو .

پیشنهاد کاربران

بپرس