نازع

لغت نامه دهخدا

نازع. [ زِ ] ( ع ص ) شتر آرزومند جای باش و چراگاه ، مذکر و مؤنث در وی یکسانست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): بعیر نازع و ناقة نازع ؛ که مشتاق وطن و چراگاه خود باشد. ( از اقرب الموارد ). || کسی که اشتیاق و آرزوی وطن بر او غلبه کرده باشد. ( از معجم متن اللغة ). مشتاق یارو دیار. ( از اقرب الموارد ). مشتاق و آرزومند چیزی. ( ناظم الاطباء ). || غریب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). ج ، نُزّاع. نُزَّع. نَزَعَة. || شیطان.( ناظم الاطباء ). || برکننده و قطعکننده. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) : نازع قنازع نزاع و دافع قناذع یراع... گردید. ( دره نادره 116 ). || رامی. ( معجم متن اللغة ). ج ، نزعة. || النازع من الشاة؛ گوسپند گشن خواه. ( از معجم متن اللغة ). ج ، نُزَّع. نُزُع. || النازع من القسی ؛ کمان که به هنگام کشیدن آوایی از آن برآید. التی لها حنین عندالنزع. ( از معجم متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

شتر آرزومند جای باش و چراگاه مذکر و مونث در وی یکسان است .

پیشنهاد کاربران

بپرس