نازدیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نازپرورده. نازنین. به ناز و نرمی و لطف پرورش یافته : بدو گفت کای نازدیده جوان مبر دست سوی بدی تا توان.فردوسی.به تنها همی رفت و کس را نبردتن نازدیده به یزدان سپرد.فردوسی.گفتم که چگونه رستی از رضوان ای بچه نازدیده حورا.مسعودسعد.