نازبالش

/nAzbAleS/

مترادف نازبالش: بالش، پشتی، کوسن

معنی انگلیسی:
cushion, pillow, small cushion

لغت نامه دهخدا

نازبالش.[ ل ِ ] ( اِ مرکب ) قسمی از متکای کوچک است. ( فرهنگ نظام ). بالش سر. ( شمس اللغات ). نازبالین. نوعی از تکیه. ( آنندراج ). بالش نرم. متکای پهن و نرم. بالش کوچکی که در زیر گوش گذارند. ( ناظم الاطباء ). مرفقة. مخدة. مصدغة. وسادة. ( از منتهی الارب ). بالش خرد. زیرگوشی. نهال. نهالی. بالشتک. بالشتو. بالشچه :
گه چوب آستان توام نازبالش است
گه خاک بارگاه توام نازبستر است.
اثیرالدین اخسیکتی.
در خاک و خون کشیده مرا ترک زاده ای
مژگان بنازبالش دل تکیه داده ای.
صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بالش نرم، بالشی که زیرسرمیگذارند
( اسم ) بالش که در زیر سر نهند ناز بالین

فرهنگ معین

(لِ ) (اِمر. ) بالش ، بالش نرم .

فرهنگ عمید

بالشی که زیر سر می گذارند، بالش نرم.

فارسی به عربی

مسند

پیشنهاد کاربران

اگه منظورتون رهبری فراماسونر هاست که زن رهبر ملکه میشن آره من خودم راس هرم به قول رئیس جودی هابسون فهمیدی لطفا خفه شید بابا ناز بالش مثل تخت پرنسس آنالیز یا تخت باربی
مخده