ناز کردن


معنی انگلیسی:
caress

لغت نامه دهخدا

ناز کردن. [ ک َ دَ ]( مص مرکب ) غنج. تدلل. ( تاج المصادر بیهقی ). دلال. ( دهار ). داله. ادلال. عشوه گری. رجوع به ناز شود. || تفاخر. استکبار. خودنمائی. تکبر :
یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند.
حافظ.
|| بی رغبتی نمودن. امتناع کردن. مقابل نیاز کردن :
که ناز کردن معشوق دل گداز بود.
لبیبی.
چو شش ماه از جدائی درد خوردم
روا بود ار زمانی ناز کردم.
( ویس و رامین ).
چشم رضا و مرحمت بر همه باز می کنی
چونکه به بخت ما رسد این همه ناز می کنی.
سعدی.
بکن چندانکه خواهی ناز بر من
که من دستت نمی دارم ز دامن.
سعدی.
پیش کسی رو که طلبکار تست
ناز بر آن کن که خریدار تست.
سعدی.
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت.
حافظ.
و رجوع به ناز شود.
- || ناز کردن کسی را؛ دست مالیدن بر سر و روی کسی ، نمودن محبت و شفقت را یا به قصد تسکین هیجان اندوه و غمی. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

۱ - (مصدر ) امتناع کردناستغنا نمودن : چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی چونکه ببخت ما رسد این همه ناز میکنی . ( سعدی ) مقابل نیاز کردن .۲ - کرشمه کردن عشوه نمودن .۳ - فخر کردن تفاخر نمودن : یارب این نودولتان رابرخرخودشان نشان این همه نازازغلام ترک واسترمی کنند. ( حافظ ) ۴ - ( مصدر ) دست مالیدن بر سر و روی کسی بقصد تسکین هیجان و اندوه یا برای ابراز محبت .

فرهنگ معین

(کَ دَ ) ۱ - (مص ل . ) از روی عشوه و ناز خودداری کردن . ۲ - کرشمه آمدن . ۳ - به خود بالیدن و فخر کردن .

واژه نامه بختیاریکا

وَندِن بِه لیم؛ وَندِن وا لیم

پیشنهاد کاربران

Affectionate.
منابع• http://Dictionary.com
معنی اصطلاح - > طاقچه بالا گذاشتن
فخر فروختن؛ افاده / تکبر نشان دادن؛ خود را بالاتر از کسی دانستن؛ ناز کردن
مثال:
- حالا که خرش از پل گذشته، برای ما پشت چشم نازک می کند و طاقچه بالا می گذارد.
...
[مشاهده متن کامل]

- هروقت باباش با اون ماشینش می اومد جلوی مدرسه، اونم پیش بچه ها خودی می گرفت و طاقچه بالا می ذاشت.
توضیح:
همچنین ← �شپش کسی منیژه خانم است�
و ← �کسی به کونش می گوید بو می دهی، دنبال من نیا�

۱. کنایه از خودداری از انجام کاری ۲. نوازش کردن
تنبل بودن
افاده

بپرس