ناریدن

لغت نامه دهخدا

ناریدن. [ دَ ] ( مص ) مبدل نالیدن. ( فرهنگ نظام ). نالیدن. ( از فرهنگ رشیدی ). رجوع به ناره شود :
ناریدن نارو و نواهای سریچه
ناطق کند آن مرده بی نطق و بیان را.
سنائی.
|| شکار کردن. گرفتن. گرفتار کردن. || بزرگ کردن. || دراز شدن. ( ناظم الاطباء ). قد کشیدن. دراز شدن. ( شعوری ).

پیشنهاد کاربران

بپرس