ناروند

لغت نامه دهخدا

ناروند. [ وَ ] ( اِ ) درخت خوش اندام. ( برهان قاطع ). درخت نارون. ( ناظم الاطباء ). نارون. ( اوبهی ) ( شعوری از تحفه ). رجوع به نارون شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درختی است زیبا و چتری از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که سر دسته تیره نارون ها میباشد . برخی ماخذ تیره نارون هارا جزو تیره گزنه ها ذکر میکنند . برگهایش دندانه دار و چوبش بسیار محکم است در حدود ۱۵ گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحی معتدل نیمکره شمالی زمین میرویند سایه خوش دردار سده پشه دار پشه غال ناژین بوقیصا شجره البق پشه خانه فیلون کنجک گژم پشه دار ناروان ناروند. یا نارون جلگه . اوجا . یا نارون سفید . ملج . یا نارون قرمز . اوجا . یا نارون کوهی . ملج .

پیشنهاد کاربران

بپرس