نارو زدن. [ رَ / رُو زَ دَ ] ( مص مرکب ) نارفاقتی کردن. شرط رفاقت به جای نیاوردن. خیانت ورزیدن. تقلب کردن. فریب دادن.- نارو زدن به کسی ؛ به او خیانت کردن.
( مصدر ) ناجوانمردانه رفتارکردن باشد کردن حقه زدن بدوست و آشنا : [ چون فهمید باو ناروزده اند بسیار عصبانی شد ]
foul (فعل)لکه دار کردن، ناپاک کردن، بهم خوردن، نارو زدن، گیر کردن، گوریده کردن، چرک شدنdouble-cross (فعل)دورویی کردن، نارو زدن