نارسایی

/nAresAyi/

مترادف نارسایی: عیب، کوتاهی، نقص

متضاد نارسایی: کمال

معنی انگلیسی:
insufficiency, insufficiently, poverty, inaudibility, inadequacy

فرهنگ فارسی

۱ - عدم بلوغ . ۲ - کوتاهی قیصری ۳- ناقصی نقصان ۴ - عدم تناسب نالایقی ۵ - بی ادبی گستاخی . ۶ - بی عقلی کم عقلی .۷- بی لیاقتی .

فرهنگ عمید

۱. کوتاهی.
۲. [قدیمی] ناشایستگی.

فرهنگستان زبان و ادب

{failure} [پزشکی] ناتوانی در کارکرد درست و مناسب و رضایت بخش

مترادف ها

incompetence (اسم)
نقص، نا درستی، عدم صلاحیت، نارسایی، بی کفایتی، نااشنایی

insufficiency (اسم)
ناتوانی، عجز، کمی، نارسایی، نابسندگی، عدم تکافو، عدم کفایت

incompetency (اسم)
نقص، نا درستی، ناشایستگی، عدم صلاحیت، نارسایی، بی کفایتی

inadequacy (اسم)
نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو

insufficience (اسم)
ناتوانی، عجز، کمی، نارسایی، نابسندگی، عدم تکافو، عدم کفایت

فارسی به عربی

نقص

پیشنهاد کاربران

بپرس