نارسا

/nAresA/

مترادف نارسا: خام، نارس، قاصر، قصیره، نااستوار، نارسان، ناقص، ناکامل

متضاد نارسا: رسا

معنی انگلیسی:
inaudible, inexpressive, inadequate, insufficient

لغت نامه دهخدا

نارسا. [ رَ ] ( نف مرکب ) نابالغ. ناواصل. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || کوتاه. قاصر.که نتواند رسیدن. قصیر. که رسنده نیست :
همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش
میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست.
قدسی.
|| که بلند و رسا نیست : آواز نارسا. || کودکی که هنوز به حد بلوغ نرسیده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . || ناقص. خام. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). غیرکامل :
سر نامه را نشأه نام خداست
که بی نام او نشأه ها نارساست.
شیخ عبدالعزیز.
|| نامناسب. نالایق. نادرست. || بی ادب. گستاخ. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کوتاه، ناقص
( صفت ) ۱ - نابالغ : [ کودک نارسا] ۲ - کوتاه قیصر : همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست . ( قدسی لغ. ) یا آواز نارسا . آوازی که بلند و رسا نیست ۳ - ناقص غیر کامل . ۴ - نامناسب نالایق ۵ - بی ادب گستاخ مقابل رسا.

فرهنگ معین

(رَ ) (ص فا. ) ناقص ، کوتاه .

فرهنگ عمید

۱. = ناقص
۲. [قدیمی، مجاز] کوتاه.

فرهنگستان زبان و ادب

{non-sonorant} [زبان شناسی] ← گرفته

جدول کلمات

کوتاه,ناقص

مترادف ها

incommensurate (صفت)
بی تناسب، نا مناسب، نارسا

tuneless (صفت)
نا موزون، نارسا، بی اهنگ، ناکوک

puisne (صفت)
مادون، بعدی، نارسا

unfledged (صفت)
خام دست، نا بالغ، نارسا، پر در نیاورده، کاملا رشد نکرده

inexpressive (صفت)
گنگ، نارسا، غیر گویا، نرساننده مقصود

unexpressive (صفت)
بی حالت، نارسا، غیر حاکی، عاری از معنی

insufficient (صفت)
نابسنده، نارسا

inaudible (صفت)
غیر قابل شنیدن، غیر مسموع، غیر قابل شنوایی، نارسا، شنیده نشده

فارسی به عربی

غیر کافی

پیشنهاد کاربران

بپرس