نارجیل بحری

لغت نامه دهخدا

نارجیل بحری. [ رَ ل ِ ب َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب مخزن الادویه آرد: آن را به فارسی نارجیل دریائی نامند و آن ثمر درختی است که در جزیره ای که بر خط استوا بطول یکصد و بیست درجه واقع است میشودو در جای دیگر بهم نمیرسد و درشت آن بسیار شبیه بدرخت نارجیل هندی و ثمر آن طولانی دو عدد بهم پیوسته و آن را نیز سه پوست می باشد. و هیأت آن کمتر از نارجیل هندی و در تری و تازگی اندک چرب و بسیار سفید و لذیذتر از نارجیل هندی است. ( از مخزن الادویه ص 554 ). ثمری است غلاف دار مانند غلاف نارجیل و بقدر خربزه و طولانی میباشد و منبت او معلوم نیست و از روی دریا اخذ میکنند مغزش سفید مایل به زردی و سطبر و بسیار صلب و پوست او تیره مایل به سرخی مانند نارجیل و غلافش سیاه و سطبر و خوردن آب از غلاف او رافع سموم و مضرت آنهااست و او مقی قوی و یک قیراط او که به روی سنگ سائیده باشند در دفع سم هوام و افعی و افیون و امثال آن مجرب و قوی تر از تریاق کبیر و علامت خلاصی از سم دفع قی است و تا قی کند باید مکرر دارد و ضماد او بر موضع گزیده عقرب و زنبور و هوام رفع الم آن است در ساعت و به قدر یک برنج که در هفته یکدو بار بی گلاب بنوشند حافظ صحت و رافع لرز تبهای مرکبه و بارده و فالج ومفاصل است به قی و رافع مضرت هوای وبائی و اختلاف آبها است و جاذب اخلاط ردیه از عمق بدن و رافع او است به تکرار قی و چون در بدن خلطی نباشد تحریک قی نمی کندو گویند زیاد او قتال است. ( از تحفه حکیم مومن ).

فرهنگ فارسی

وصفی صاحب مخزن الادویه آرد : آنرا به فارسی نارجیل دریائی نامند و آن ثمر درختی است که در جزیره ای که بر خط استوا به طول یکصد و بیست درجه واقعست می شود .

پیشنهاد کاربران

بپرس