ناربا. ( اِ مرکب ) آش انار. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). از: نار [ انار ]+ با[ ابا ] ، معرب آن نارباج. ( برهان قاطع ). رمانیه. اناربا : دفع مضرت [ شرابی که آفتاب پرورده باشد ] با سکبا و سماق و ناربا کنند. ( نوروزنامه ).زیربائی بزعفران و شکرناربائی ز زیربا خوشتر.نظامی.تا بسازی در شکم از بهر حلوا صندلی آبنوس ناربا خور با برنج همچو عاج.بسحاق.چو نان خور بربودند از طبقچه چرخ در آبنوس قدح ریخت ناربا شب داج.احمد اطعمه.