نگردد خاطر از ناراست خرسند
وگر خود گوئی آن را راست مانند.
جامی.
|| دغل. خائن. دغا. دغلباز. که صادق و صمیمی نیست. نادرست : همی گفت ای دل نادان ناراست
نگه کن تا نهیبت از کجا خواست.
( ویس و رامین ).
به نیک مردان کز چشم بد بپرهیزش براستان که ز ناراستان نگهدارش.
سعدی.
|| مغشوش. دارای غش و تقلب. ( ناظم الاطباء ). || ناپسند. ( آنندراج ).