ناراحتی
/nArAhati/
مترادف ناراحتی: آزردگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، رنجش، سرآسیمگی، عذاب
متضاد ناراحتی: راحتی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. عصبانیت.
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
درد، ناراحتی، بیماری مزمن
رنجش، ناراحتی، خشم، غضب، ازردگی، سوزش
سختی، رنج، ناراحتی، زحمت
پریشانی، غوغا، اشفتگی، ناراحتی، بهم خوردگی
پریشانی، غم زدگی، ناراحتی، اضطراب، اشکال
ناراحتی، اذیت، نا سازگاری، ناجوری، اسیب، زحمت، اسباب زحمت، مزاحمت، درد سر، نا مناسبی
پریشانی، ناراحتی، اشوب، تعرض، اختلال، مزاحمت
رنج، ناراحتی، زحمت
اشفتگی، ناراحتی، اضطراب، تشویش، بی قراری
اشفتگی، ناراحتی، اضطراب، تشویش، دلواپسی، بی قراری
ناراحتی، زحمت، اسباب زحمت
ناراحتی، ناجوری، زیان، نارضایتی
ناراحتی، بی قراری، احساس مرض
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ناخوشی، بیماری، درد
مقابل راحتی، چیزی که در آن سختی و درد و رنج و اذیت باشد.
نارضایتی ، ایراد ، شکایت و اعتراض، دلگیری
جراحت دل. [ ج ِ ح َ ت ِ دِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تشویش خاطر. مصیبت. ناراحتی : خواست که جراحت دلش را مرهمی کند. ( تاریخ بیهقی ص 268 ) .
آزردگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، رنجش، سرآسیمگی، عذاب