بی قرار بودن، ناراحت بودن
ناراحت بودن
مترادف ها
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
معنی اصطلاح - > حال کسی سرِ جا [ یش ] نبودن
از نظر جسمی یا روحی ناراحت بودن
مثال:
دیروز حالش سر جایش نبود، من هم آن موضوع را اصلا مطرح نکردم.
از نظر جسمی یا روحی ناراحت بودن
مثال:
دیروز حالش سر جایش نبود، من هم آن موضوع را اصلا مطرح نکردم.
معنی ضرب المثل - > سنبه اش پر زور است
خیلی عصبانی و ناراحت است.
خیلی عصبانی و ناراحت است.