نادم لکنهوئی
لغت نامه دهخدا
شود ای کاش سوی دشت وحشت رهنمون پیدا
بفصل گل سر شوریدگان سازد جنون پیدا
شود نام تو روشن گر سر تسلیم خم سازی
که نقش راست بنماید نگین واژگون پیدا.محو تصور تو دل دوربین ما
خاک ره تو سرمه چشم یقین ما
حاصل نشد ز صحبت هر همنفس فراغ
ز آندم که درد عشق تو شد همنشین مامضمون بسته درج غزلها نمی کنم
گلهای تازه میدمد از گلزمین ما
نادم به خوشدلی غزلی یاد می کنم
بر جان ماست رحمت جان آفرین ما.به گلشن میرود آن شاخ گل میمیرم از غیرت
کف خاکی به دست آر ای صبا در چشم بلبل کن.دل من کرد پیدا الفت مژگان خونریزت
رگ جان می طپد هر دم به شوق نشتر تیزت.گریه با ناله بدل کردم و آشفته ترم
عشق در آتشم افکند که آبم نبرد.نه دمیدن تمامی نه رسیدن به کامی
چکنم که کشت دهقان بکنار کشت ما را.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید