لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - دخترزن ( زوجه ) دختندر . ۲ - دخترشوهر دختندر.
فرهنگ عمید
مترادف ها
دختر خوانده، نادختری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دختندر. [ دُ ت َ دَ ] ( اِ مرکب ) دختر شوی از زن دیگر باشد. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) . نادختری. دختر شوی از زنی دیگر. ( یادداشت مؤلف ) . || دختر زن از شوی دیگر. ( جهانگیری ) ( از اوبهی ) ( برهان ) ( آنندراج ) . دختر زن از شوهر دیگر :
... [مشاهده متن کامل]
جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی
با پسندر کینه دارد همچوبا دختندرا.
رودکی.
فاطمه را عایشه مایندر است
پس تو مرا شیعت مایندری
شیعت مایندری ای بدنشان
شاید اگر دشمن دختندری.
ناصرخسرو.
... [مشاهده متن کامل]
جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی
با پسندر کینه دارد همچوبا دختندرا.
رودکی.
فاطمه را عایشه مایندر است
پس تو مرا شیعت مایندری
شیعت مایندری ای بدنشان
شاید اگر دشمن دختندری.
ناصرخسرو.
ربیب