نادانی ( به عربی: جهل ) گونه ای ناآگاهی و نبودِ
دانش است. [ ۱] نادان،
صفتی برای توصیفِ فردی است که آگاه نیست و به ویژه برای توصیفِ افرادی که به عمد، اطلاعاتِ مهم یا حقایق را نادیده می انگارند یا به آنها بی اعتنا هستند بکار گرفته می شود.
برای تمایز میانِ آگاهی به ناآگاهی و آگاهی به آگاهی؛ می توان ناآگاهی را به دوگونهٔ مطلق ( بسیط ) و مرکّب بخش نمود. جهلِ بسیط آن است که انسان چیزی را نمی داند ولی خودش هم می داند که نمی داند، در این حالت ممکن است در مقامِ کسبِ داناییِ آن برآید. [ ۲]
دانم که ندانم گفتاوردی مشهور از
سقراط فیلسوف یونانی است.
یکی از معانی که از این جمله برداشت شده است، این است که انسان هرگز نمی تواند چیزی را به
یقین بداند. پرسشی که اینجا مطرح می شود اینست که اگر هیچ چیز نمی تواند بداند، پس چگونه می داند که هیچ چیز نمی داند؟ برخی این تعبیر را باعنوانِ
پارادوکس سقراط که گونه ای
پارادوکس دروغگو می باشد، برشمرده اند.
اما حالتِ دیگر اینست که گفته شود منظور سقراط این بوده که انسان هرگز نمی تواند چیزی راجع به جهانِ خارج را به یقین بداند، امّا از احوالات درونی خود به یقین می تواند معرفت یابد؛ پس می تواند بگوید که راجع به جهانِ خارج به یقین چیزی نمی داند و
تناقضی پیش نمی آید. [ ۳]
تعبیرِ دیگری که از سخنِ سقراط ممکن است، این است که منظور او این بوده که او علمِ ناچیزی دارد، آن قدر ناچیز که در برابر مجهولاتِ او این علم، صفر است. چنان که در شرحِ
محاکمهٔ سقراط آمده که سقراط می گوید که یک بار از
معبد دلفی دربارهٔ داناترین افراد پرسیده اند و پاسخ آمده که از سقراط داناتر نیست. سقراط خود از این بابت مبهوت و متحیّر است؛ زیرا او می داند که دانشی ندارد؛ و خدا نیز ممکن نیست دروغ بگوید.
او سرانجام به این نتیجه می رسد که «فقط خدا داناست. »
با این حساب، چرا خدا سقراط را داناترینِ آدمیان دانسته است؟ سقراط این گونه پاسخ می دهد که منظور خدا شخصِ سقراط نیست، بلکه خدا نامِ سقراط را از برای نمونه به کار برده است. مانندِ اینکه بگوید «کسی داناست که مانند سقراط بداند که دانایی اش هیچ ارزشی ندارد. »[ ۴]
ندانم که ندانم یا جهلِ مرکب آن است که انسان نمی داند و نمی داند که نمی داند و مثلاً به خاطرِ غرور، فکر می کند که می داند. [ ۲]
جهلِ مرکب یا نادانی به نادانی ( ندانم که ندانم ) گونه ای از نادانی است که شخص به نادانیِ خود، آگاه نیست و خود را آگاه می پندارد و از همین روی، به دنبالِ برطرف کردنِ نادانیِ خود نیز نخواهد رفت؛ زیرا که علم به نادانی است که انسان را به سوی برطرف کردنِ نادانیِ خود می کشاند. [ ۵] [ ۶]