اگر بچه شیر ناخورده سیر
بپیچد کسی در میان حریر.
فردوسی.
تو با رستم شیر ناخورده سیرمیان را ببستی چو شیر دلیر.
فردوسی.
یکی کودکی دوختند از حریرببالای آن شیرناخورده سیر.
فردوسی.
نهنگی بما برگذر کرده گیرهمه گنج ناخورده را خورده گیر.
فردوسی.
لذت نعمت اندر آن است که نادیده ببینی و ناخورده بخوری. ( قابوسنامه ).چو گندم گوژ و چون جو زردم از تو
جوی ناخورده گندم خوردم از تو.
نظامی.
اگر سودی نخواهی زو زیان نیست بود ناخورده یخنی باک از آن نیست.
نظامی.
دل چون بشنید این سخن زوناخورده شراب گشت مدهوش.
عطار.
گفتن از زنبور بی حاصل بودبا یکی در عمرخود ناخورده نیش.
سعدی.