- خواه و ناخواه ؛ طوعاً و کرهاً.
- ناخواه کسی ؛ برخلاف میل او. به خلاف خواست او. علی رغم او :
آن چنان کز عطسه ای و خامیاز
این دهان گردد به ناخواه تو باز.
مولوی.
که کسی ناخواه او و رغم اوگردد اندر ملکت او حکم جو.
مولوی.
چون کسی ناخواه وی بر وی براندخاربن در باغ ملک او نشاند.
مولوی.