ناخن پیرای. [ خ ُ ] ( اِ مرکب ) گاز. ( لغت اسدی ). ناخن چین. ( آنندراج ). آلتی است برای بریدن و زدن ناخن. ( شعوری ). افزاری باشد که استادان سرتراش و حجام ناخن بدان گیرند. ( برهان قاطع ). از ناخن + پیرای ، پیراینده. ( حاشیه برهان چ معین ). مقراضی که بدان ناخن میگیرند. ( ناظم الاطباء ). دست افزاری باشد که حجامان بدان ناخن ببرند. ( جهانگیری ). || و آن میل درازی است که سرش پهن و تیزاست. ( فرهنگ نظام ). || ( نف مرکب ) حجام و سرتراش را گویند، همچنانکه باغبان را بستان پیرای خوانند. ( برهان قاطع ). سرتراش و مزین. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
گاز ناخن چین .، ( ناخن پیرا ی ) ( صفت واسم ) ۱ - مقراضی که بوسیله آن ناخن را گیرند. ۲ - مقراض قیچی : [ واگرگوشت و پوست من بناخن پیرای ببرند و در دهن من نهند بخورم و رها نکنم که کسی بر من قادر شود. ) توضیح [ ناخن پیرا ( ی ) ] و [ ناخن برا( ی ) ] هر دو صحیح است . ۳ - حجام و سر تراش دلاک