ناخدای شیرازی
لغت نامه دهخدا
چون موج بحر عصیان طغیان کند ز هر سو
در کشتی می افکن ساقی تو ناخدا را.سحر از در تحیر بسرای دوست رفتم
به یک آستانه دیدم سر رند و پارسا را.مگر مینای ساقی گشت خالی
که از صهبای غم سرشارم امشب.مراچو خانه بهشت است و یار حور بهشت
چه حاجتم به تماشای باغ و دامن کشت ؟بکوی عشق کس محرم نباشد
در آن ره همرهی جز غم نباشد.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید