ناحز. [ ح ِ ] ( ع ص ) بعیر ناحز؛ شتر سخت سرفه و نحاززده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتر سرفه کننده و مبتلا به بیماری نحاز. ( ناظم الاطباء ). شتر سرفه دار. ( شمس اللغات ). نحزالبعیر؛ اصابه داء النحاز، فهو ناحز. ( المنجد ). || ( مص ) برخورد کردن سپل پنجم شترمرغ آرنج آن را. ( ناظم الاطباء ). درخوردن سپل پنجم شتر آرنج آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).