ناجی اندجانی
لغت نامه دهخدا
مگر بخواب بروی تو وا شود چشمم
خدا کند که بخواب آشنا شود چشمم .ای آنکه بمن همدم و دمساز نه ای
من جمله نیازم و تو جز ناز نه ای
تا چندبفکر کشتنم خواهی بود
سیماب نیم تو کیمیاساز نه ای .آمد بتی بجلوه دل برق آب کن
از زین فرو نیامده پا در رکاب کن .
بشکند از جور گردون گر نسوزد دل ز عشق
دانه ای کز برق سالم جست رزق آسیاست .
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید