ناجور
/nAjur/
مترادف ناجور: آشفته، بی تناسب، بی قواره، ضد، مخالف، مختلف، ناباب، نابرابر، ناجنس، نادرست، ناسازگار، نامرتب، نامناسب، ناهماهنگ، ناهمتا، ناهمجور، ناهمساز، ناهمسان، ناهمگون، نایکسان
متضاد ناجور: یکسان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- وصله ناجور ؛ وصله ای که با لباس از یک جنس نباشد.
|| نامناسب. ناباب.
- رفقای ناجور؛ دوستان ناباب.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - نامتناسب ناموافق ناهماهنگ . یا وصله ناجور . وصله ای که بالباس از یک جنس نباشد. ۲ - نامنظم نامرتب آشفته : [ زندگانی این بیچاره هاناجوراست .] مقابل جور .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
ناسازگار، ناموافق، ناجور، متناقض، نا مناسب، غیر قابل استعمال با یکدیگر
ناهنجار، نا موزون، ناجور، بداهنگ
بی معنی، چرند، نامربوط، نادان، ناجور، بی عرضه، بی منطق
خارج، خارجه، بیگانه، خارجی، اجنبی، ناجور، بیرونی، غریبه، نا مناسب
غلط، نا درست، ناصحیح، ناجور، ناراست، ناقص، غیر دقیق، غیر صحیح، غلط دار، تصحیح نشده
بی مورد، ناجور، نا مناسب، بی موقع، بی جا، غیر مقتضی
بی شباهت، ناجور، مختلف، غیر مشابه، ناهمسان، ناهمانند، دگرگون
نامساعد، نا هموار، ناصاف، ناجور
دورنگ، ناجور، رنگارنگ، خلنگ، ابلق، پیسه
پر باد، توفانی، ناجور، پر اشوب
غمگین، ناجور، پشیمان، بد بخت، متاسف، متاثر
کودن، احمق، چشم چپ، ناجور
ناجور، ناراحت
ناجور، مختلف، نابرابر، نامساوی
ناجور، متناقض، منافی، مانعهالجمع
ناجور، غیر متجانس با محیط
ناجور، متباین، ناهمگون، غیر متجانس، تولید شده در خارج بدن
ناجور، نا شایسته، نا کار، نا مناسب، غیر مقبول، ناباب
ناسازگار، ناجور، نا مناسب، بد نهاد، ناخوشایند
ناجور، نا مناسب، غیر قابل اجرا، غیر قابل اطلاق، تطبیق نکردنی، غیر مشمول
ناجور
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی نا جور از ریشه ی دو واژه ی نا جور فارسی هست خود واژه ی جور از ریشه ی واژه ی گور فارسی هست.
واژه ی ناجور در ترکی قالتاق در عربی خبیث واژه شارلاتان فرانسوی هست.
... [مشاهده متن کامل]
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹






واژه ی نا جور از ریشه ی دو واژه ی نا جور فارسی هست خود واژه ی جور از ریشه ی واژه ی گور فارسی هست.
واژه ی ناجور در ترکی قالتاق در عربی خبیث واژه شارلاتان فرانسوی هست.
... [مشاهده متن کامل]
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹






در زبان رخشانی بلوچی به معنی مریض و ناراحت و رنجور است
( از نظر رنگ و طرح و سبک )