ناجم
لغت نامه دهخدا
ناجم. [ ج ِ ] ( اِخ ) ( الَ... ) سعیدبن حسن بن شداد المسمعی مکنی به ابوعثمان و معروف به ناجم از شاعران عرب است. وی معاصر و مصاحب ابن رومی بود و اغلب اشعار او را روایت میکرد. شاعری فاضل بود و به سال 314 هَ. ق. درگذشت. این ابیات را ابن رومی هنگامی که وی دربستر بیماری و نزع افتاده بود خطاب بدو گفته است :
ابا عثمان انت عمید قومک
وجودک للعشیرة دون لومک
تمتع من أخیک فما اراه
یراک ولا تراه بعد یومک.
از اشعار ناجم است
قالوا اشتکت نرجستا وجهه
قلت لهم أحسن ماکانا
حمرة وردالخد اعدتهما
والصبغ قد ینفذ احیانا.
و نیز رجوع به فوات الوفیات ج 2 ص 51 شود.
فرهنگ فارسی
سعد بن حسن بن شداد السمعی مکنی به ابو عثمان و معروف به ناجم از شاعران عرب است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. کسی که به دعوی امری قیام کند.
۳. [قدیمی] سرکش.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید