ناجایگاه. ( ص مرکب ، اِ مرکب ) بی جا.( ناظم الاطباء ). نابجا. که بجای خود نبود. ناجایگه. نه بجای خود. که بر مکان خود نباشد. در غیر موضع. بی مورد: ظلم ، به ناجایگاه نهادن چیزی را. ( منتهی الارب ): و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و به ناجایگاه ضایع مکن. ( منتخب قابوسنامه ص 49 ). گفتم اگر پدر درستهای زر و سیم بیارد و پیش دختر و پسر بریزد... و باز از پیش ایشان برگیرد وگوید... اگر همین ساعت شما را دهم به ناجایگاه خرج کنید. ( کتاب المعارف ). || بیموقع. نه بموقع مناسب. بی هنگام. غلط گذاشته شده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - غیرمحل ناموضع . ۲ - نه بموقع مناسب بی هنگام مقابل بجایگاه . یا به ناجایگاه . در غیر موضع خود بیمورد : [ و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و بناجایگاه ضایع مکن . ]