لغت نامه دهخدا
ناتوانا. [ ت َ ] ( ص مرکب ) ناتوان. عاجز. ضعیف. درمانده. مقابل توانا. و رجوع به ناتوان شود : 
ز سرگین خر عیسی ببندم 
رعاف جاثلیق ناتوانا.خاقانی.
جهان آفرین ایزد کارساز
توانا کن و ناتوانانواز.نظامی.
  
فرهنگ عمید
۱. ضعیف.
۲. عاجز، درمانده.