برآمد یکی نابیوسان نبرد
که دریا همه خون شد و دشت گرد.
( گرشاسب نامه ).
و این [ یعنی من حیث لایحتسب بودن رزق ] وصفی است روزی را بغایت طیب و راحت که نابیوسان باشد مهناتر بود. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). و مردن مفاجا بسبب اندوه و بیم نابیوسان کمتر از آن باشد که از شادی نابیوسان. ( ذخیره خوارزمشاهی ). نابیوسان مفرّج همّی و مفرّح غمی از در دولتخانه جان من درآمد. ( سنائی ، مقدمه حدیقه ). محنتی نابیوسان سر برزند. ( مرزبان نامه ). || ناامید .بی توقع. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). بی طمع و توقع . ( فرهنگ نظام ).