نابگاه


معنی انگلیسی:
inopportune, unforeseen, untoward

لغت نامه دهخدا

نابگاه. [ ب ِ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) بی وقت. خارج از وقت. نه بوقت خویش. نه به زمان خویش. نابوقت. مقابل بوقت. || نابجای. نابموقع. نه بجای خویش.

فرهنگ فارسی

۱ - بی وقت نه بوقت خود . ۲ - ناگهان : [ عبدالله عباس روایت کرد از رسول علیه السلام که هیچکس نباشدکه کسی را به نابگاه بکشد بفتک .]

فرهنگ عمید

= نابه گاه

پیشنهاد کاربران

بپرس