نابود کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیست کردن. معدوم کردن. ناپیدا کردن. ( ناظم الاطباء ). افناء. اطاحة. استهلاک. ( منتهی الارب ). اعدام. محو کردن. ازبین بردن. از میان برداشتن. فانی کردن : هر چند که شاه نامور باشدنابود کنی نشان و نامش را.ناصرخسرو.بود من نابود کرد و یاد من نسیان گرفت.سوزنی.
اَو به جا نُهادن؛ بو نُهادن ور جایی؛ درقونیدِن؛ سر بار کم کردن؛ پِچِک کندِن؛ پِر کندن؛ سُلُف کِردِن؛ قِقِشت وَندِن؛ سَر خَردِن؛ کُتِ دراَوُردن؛ نِشُندِن سرچل سرد؛ ور پا کردن؛ ور داشتِن؛ کُت ورچیدِننِتار وُرداشتِن؛ سَر خَردِن؛ درقونیدِن؛ قَونیدِن؛ پِر کندن؛ پِچِک کندِن؛ بو نُهادن ور جایی؛ کُت ورچیدِن؛ ور چیدِن
destroy (فعل)برانداختن، ضایع کردن، کشتن، نابود کردن، از بین بردن، فنا کردن، خراب کردن، تباه کردن، ویران کردنannihilate (فعل)خرد کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، فنا کردنexpunge (فعل)نابود کردن، محو کردن، تراشیدن، حذف کردن ازperish (فعل)نابود کردن، مردن، تلف شدن، هلاک شدنfordo (فعل)ضایع کردن، کشتن، نابود کردن، ویران ساختن
زدودن، زدایش، زداییدنسربه نیست کردنبرباددادناز بین بردنامحاهدم، اعدام, فنا، معدوم کردنریشه کن کردنبرانداختنDrive Out+ عکس و لینک