نابود

/nAbud/

مترادف نابود: پایمال، تلف، زایل، محو، مضمحل، معدوم، منهدم، نسخ، نیست، هدر، هلاک، هیچ

متضاد نابود: هست

معنی انگلیسی:
dead, extinct, undone, kaput

لغت نامه دهخدا

نابود. ( ص مرکب ) معدوم. ( آنندراج ) ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ نظام ). ناپیدا. نیست. آنکه هرگز موجود نمی شود. ( ناظم الاطباء ).فانی. ( نظام ). || مفلس. نابودمند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از شعوری ). مفلس. پریشان شده. ( برهان ). نادار. ( ناظم الاطباء ). تهیدست. رجوع به نابودمند شود. || ( مص مرخم ) عدم. ( شعوری ). مقابل بود به معنی وجود و هستی. نابودن. نیستی :
مر ورا فرد و ممتحن بگذاشت
بود و نابود او یکی انگاشت.
سنائی.
از حادثات در صف آن صوفیان گریز
کز بود غمگنند و ز نابود شادمان.
خاقانی.
|| ( اِ مرکب ) کار نکرده و مجازاً به معنی بهتان : گفت حاشا موسی مبراست از آنچه اینان میگویند و قارون مرا به زر فریفته به من آموخت که این نابود در حق موسی بگوی. ( قصص الانبیاء نسخه خطی ). || نابودن. فقر. تهیدستی. ناداری. افلاس. بی چیزی. بینوائی :
چنان دارم که در نابود و در بود
چنان باشم کزو باشی تو خشنود.
نظامی.
بود و نابود جهانم نکند رنجه روان
فارغ آمد دلم از قید وجود و عدمش.
؟
|| ویران شده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

نیست شده، ازمیان رفته، ناپیدا، نابودی:نیستی
( صفت ) آنکه موجود نیست معدوم . ۲ - ( مصدر ) عدم مقابل بود وجود. یابود و نبود. وجود وعدم : مرورافرد و ممتحن بگذاشت بود و نابود او یکی انگاشت . ( سنائی ) ۳ - ( صفت ) کارنکرده امرا نجام نشده . ۴ - ( اسم ) بهتان .

فرهنگ معین

(ص . ) از بین رفته ، نیست شده .

فرهنگ عمید

۱. نیست شده، از میان رفته.
۲. ناپیدا.

واژه نامه بختیاریکا

جا نیست؛ جاکَن؛ ناتُم؛ نم و نیست؛ کله ریزه؛ سر به نیست
پِر کنده

جدول کلمات

منهدم

پیشنهاد کاربران

تباه
نابود مقابل بود است.
نیست. . . . ازمیان رفته. . . . فنا شده. . .
سر به نیست

بپرس