نابهنجار. [ب ِ هََ ] ( ص مرکب ) بی قاعده. بی نظم و ترتیب. ( آنندراج ). که هنجار ندارد. که بهنجار نیست. ناموزون. ناهماهنگ. نامتناسب. مقابل بهنجار. رجوع به بهنجار شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - بی نظم وترتیب بی قاعده . ۲ - ناموزون ناهماهنگ . ۳ - نامتناسب ناشایسته : [...اعتراض آوردند و مکتوبی کردند که این کار بس نابهنجار وفی الحقیقه تهلکه شیعیان این دیار است .] مقابل بهنجار .
فرهنگ معین
(بِ هَ ) (ص . ) ۱ - بی نظم و ترتیب . ۲ - ناموزون ، ناهماهنگ .
فرهنگ عمید
بی نظم وترتیب، بی قاعده، ناموزون.
فرهنگستان زبان و ادب
{abnormal} [پزشکی] ویژگی ساختار، شرایط، رفتار یا قاعده ای که معمول نیست