نابهره. [ ب َ رَ / رِ ]( ص مرکب ) نبهره. زر قلب ناسره. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ). ناسره و نبهره. کاسد. نارایج. ( شعوری ). نبهرج معرب آن است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زر ناپاک. ناروا. || بزرگ. عظیم. ( برهان ) ( شعوری ) ( غیاث اللغات ) ( جهانگیری ) ( نظام ). چیز عظیم و بزرگ. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). سترگ : که واویلا عجب کاریم افتادبه سر نابهره دیواریم افتاد .جامی.|| فرومایه. ( غیاث ). دون. ( نظام ) ( جهانگیری ) ( شعوری ). خسیس. ( برهان ). || پوشیده. پنهان. ( برهان ).
بی بهره، خسیس، فرومایه، زرقلب، ناسره، نبهره( صفت ) ۱ - ناسره کاسد نارایج . ۲ - بزرگ عظیم : [ ...که واویلا عجب کاریم افتاد بسر نابهره دیواریم افتاد. ( جامی ) ۳ - دون فرومایه پست .