نابنوا. [ ب ِ ن َ ] ( ص مرکب ) هر چیزی را گویند که ضایع شده باشد و به کار نیاید. ( برهان ). که به هیچ کار نیاید. ( ناظم الاطباء ). ضایع. تباه : کار مدد و کار کیا نابنوا شد زین نیز بتر باشدشان نابنوائی.
منوچهری.
|| نابه نوا. نه به نوا. بی نوا. بینوا : زر بکف آرم برای دعوت تازان زآنکه در ایام عید نابنوایم.
سوزنی.
فرهنگ فارسی
ضایع وتباه شده، بینوا ( صفت ) ۱ - آنچه که ضایع شده و بکار نیاید تباه : کارمدد و کار کیا نا بنواشد زین نیز بتر باشدشان نابنوایی . ( منوچهری ) ۲ - بی نوا تهی دست : زر بکف آرم برای دعوت تا زان زانکه درایام عید نابنوایم . ( سوزنی )
فرهنگ معین
(بِ نَ ) (ص . ) ۱ - آن چه که ضایع شده و ب ه کار نیاید، تباه . ۲ - بی نوا، تهیدست .