نابع

لغت نامه دهخدا

نابع. [ ب ِ ] ( ع ص ، اِ ) آبی که از چشمه بیرون آید. ( ناظم الاطباء ). || قلمی که مرکب آن در آن بود. ( المنجد ). قلم خودنویس.

نابع. [ ب ِ ] ( اِخ ) موضعی است بنزدیکی مدینه.( معجم البلدان ). جائی است در مدینه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

موضعی است به نزدیکی مدینه جائیست در مدینه .

پیشنهاد کاربران

بپرس