نابخرد

/nAbexrad/

معنی انگلیسی:
fool, foolish, insensate, irrational, mad, nitwit, peasant, simple, unwise, asinine, harebrained, infatuated, balmy, insipient

لغت نامه دهخدا

نابخرد. [ ب ِ رَ ] ( ص مرکب ) نادان. بی عقل.( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بی خرد. جاهل :
بگردان [ خدایا ] ز جانش نهیب بدان
بپرداز گیتی ز نابخردان.
فردوسی.
که گیتی بشوئی ز رنج بدان
ز گفتار و کردار نابخردان.
فردوسی.
سدیگر که گیتی ز نابخردان
بپالود و بستد ز دست بدان.
فردوسی.
زشت و نافرهخته و نابخردی
آدمی روئی و در باطن ددی.
طیان.
همه گفته هایت بجای خود است
به عالم مباد آنکه نابخرد است.
اسدی.
مجوئید همسایگی با بدان
مدارید افسوس نابخردان.
اسدی.
نیوشنده یک تن که بخرد بود
ز نابخردان بهتر از صد بود.
نظامی.
خرد نیک همسایه شد، آن بد است
که همسایه کوی نابخرد است.
نظامی.
خور و خواب تنها طریق دد است
برین بودن آئین نابخرد است.
سعدی.

فرهنگ فارسی

بی خرد، بی عقل، ابله، جاهل
( صفت ) بی خرد بی عقل نادان : که گیتی بشویی زرنج بدان زگفتار و کردار نا بخردان ... ( شا. ) مقابل بخرد.

فرهنگ عمید

بی خرد، بی عقل، ابله، جاهل.

مترادف ها

unreasonable (صفت)
نامعقول، بی خرد، غیر معقول، نابخرد، غیر عاقلانه، ناحق، بی دلیل، زورگو، ناحساب

foolish (صفت)
مزخرف، نادان، ابله، احمق، ابلهانه، جاهل، نابخرد

insipient (صفت)
بی خرد، نابخرد

فارسی به عربی

احمق , غیر معقول

پیشنهاد کاربران

نازک مغز
بی خرد، بی عقل، ابله، جاهل، نادان
ابله

بپرس