نابایست. [ ی ِ ] ( ص مرکب ) نالایق. نامناسب. ( ناظم الاطباء ). که بایسته نیست. که سزاوار نیست. که درخور نیست : جَبْه ْ؛ نابایست آوردن بر کسی. ( از منتهی الارب ). || غیرضروری. لاضروری. ( یادداشت مؤلف ). آنچه نباید. که لازم و ضروری نیست. نابجا: تفریط؛ دور کردن نابایست از کسی. امصال ؛ تباه کردن و به نابایست خرج کردن مال را. غضب مُطِر؛ خشم ناجایگاه. خشم نابایست. ( منتهی الارب ). || حرام. ( منتهی الارب ). غیر جایز. خلاف شرع. ناروا. ( ناظم الاطباء ): طَلخَثَة؛ به امر نابایست آلودن. ( منتهی الارب ) : و خدای را بر معصیت و نابایست نخوانی تا هلاک شوی. ( ترجمه طبری ). منزه داری این اندامها را از فجور و ناشایست و نابایست. ( قابوسنامه ). || مکروه. ( منتهی الارب ): وَذء؛ سخن نابایست و مکروه. ( منتهی الارب ). نادلپسند : ز آن عمامه ٔزفت نابایست اوماند یک گز کهنه اندردست او.مولوی.|| ( اِ مرکب ) کراهت. ناخوشایندی. نادلپسندی. خلاف میل. بدون میل : و طعام اگر چه آرزو نباشد بر نابایست اندکی بباید خورد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
نامناسب، غیرضروری، آنچه که لازم وضروری نباشد( صفت ) ۱ - آنچه که بایسته نیست غیر ضروری .۲- نالایق . ۳- حرام . ۴ - مکروه ناپسند : زان عمامه زفت نابایست او ماندیک گزکهنه اندردست او . (مثنوی )
نابایستهناشایستهنامناسبغیر ضروریزان عمامهٔ زفت نابایست اوماند یک گز کهنه ای در دست او✏ �مولانا�+ عکس و لینک