ناامید گشتن. [ اُ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) ناامید شدن : چو گشتم ز گفتار او ناامیدشدم لاجرم تیره روز سپید.فردوسی.که گر او نشستی به خون دست خویش نگه داشتی دین و آئین و کیش نکردی به خون سرخ ریش سپیدنگشتی ز بوم و ز بر ناامید.فردوسی.
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطباء ) .- برکندن امید ؛ ناامید شدن. امید بریدن. مأیوس شدن :من آن روز برکندم از عمر امیدکه افتادم اندر سیاهی سپید. سعدی.+ عکس و لینک